دوستش داری؟
ورود اعضا:

نام :
وب :
پیام :
2+2=:
(Refresh)

خبرنامه وب سایت:





آمار وب سایت:  

بازدید امروز :
بازدید دیروز :
بازدید هفته :
بازدید ماه :
بازدید کل :
تعداد مطالب : 233
تعداد نظرات : 64
تعداد آنلاین : 1

<-PollName->

<-PollItems->

آمار وبلاگ:

بازدید امروز :
بازدید دیروز :
بازدید هفته :
بازدید ماه :
بازدید کل :
تعداد مطالب : 233
تعداد نظرات : 64
تعداد آنلاین : 1

دوستش داری؟

دوستش داری؟

زن جوان به نشانه تایید چشم بر هم گذاشت.

اشک روی گونه اش سر خورد و روی برگ یک از گلها افتاد.

دلیل تموم کم محلی هات ام اون بود؟ درسته.

مرد دو بار با دست روی زانو زد:آخه چرا اون؟!

زن رو گرداند.

با دیدن او لبخند زد:واسه این که... رو به مرد کرد:تا حالا بهم آزار نرسونده.دوستم داره.

مرد نیش خند زد:خودش بهت گفت؟

درسته که بی زبونه ولی نگاه نگرونش برام حرف می زنه.

مرد ایستاد.

با انگشت اشاره دو سه بار به گیج گاه زد:دیوونه شدی. و رفت.

چندمتر آن سو تر گوشه ایی مخفی شد.

ن دو را دید که روبروی هم نشسته اند.

زن سیبی جلوی او گرفت او به آرامی سیب را گرفت.

آن را بویید و دوباره به زن برگرداند.

و با اشاره ی دست از او خواست تا به سیب گاز بزند.

چند روز بعد زن در سانحه ی رانندگی به شدت مجروح شد و تا چند ماه قادر به انجام کار نبود.

روزی که به سر کار برگشت او را ندید.

نگران و مضطرب سراغ او را از همکارش گرفت.

مرد آه کشید:متاسفم.پیتر از غصه ی دوری شما مرد.

دو هفته لب به غذا نزد.

زن چند شاخه گل از باغچه چید.

به کنار باغچه ی او رفت.

دسته گل را جلوی در گذاشت.

دست به سینه ایستاد.

با صدای بغض آلود گفت:همیشه به یادتم پیتر.

شامپانزه ی مهربون.



نظرات شما عزیزان:

نام :
آدرس ایمیل:
وب سایت/بلاگ :
متن پیام:
:) :( ;) :D
;)) :X :? :P
:* =(( :O };-
:B /:) =DD :S
-) :-(( :-| :-))
نظر خصوصی

 کد را وارد نمایید:

 

 

 

عکس شما

آپلود عکس دلخواه:





نویسنده : گلپونه